گلآب

ای هست تو پنهان شده
در هستی پنهان من

"مولانا"

به اختیار مجبور به مهاجرت شدم، اگر قابل به همراهی میدونید تو پیام خصوصی خوشحالم کنید :)
  • گلآب

بعد از اینکه ظرف‌های شام رو شستم، دستی هم به سر و گوش آشپزخونه کشیدم. کیسه سطل زباله رو برداشتم و رفتم تا توی حیاط بزارم. وقتی داشتم بر می‌گشتم، سر به هوا بودم؛ چشمم به آسمان بود. انگار تحت تاثیر یک نیروی ماورایی قرار گرفته بودم و شروع کردم به چرخیدن! نگاهم رو روی یک ستاره ثابت نگه داشته بودم و باورنکردنی می‌چرخیدم. شگفت‌انگیز بود، آسمان ثابت بود و زمین و متعلقاتش دور من می‌چرخیدند. حس رهایی داشت. الان  به شگفت انگیزی چند دقیقه گذشته فکر می‌کنم و به صبح که اولین تصویری که با چشم ‌هام تلاقی کرد، خود خود ماه بود. به شگفت انگیزی دیشب فکر می‌کنم که دو تا شهاب رو به دنبال هم دیدم و امشب شب ِ آسمان است!

  • گلآب

بی‌خیال میز مطالعه شده‌ام و روی تشک پنبه‌ای روی زمین نشسته‌ام. به بالش مخمل قرمز گرد دست دوز مادربزرگ تکیه داده‌ام و مطالعه می‌کنم. کتاب‌ها، قلم‌ها، ماگ، تافی، هسته هلو!، لنگه دمپایی! لباس زیر!! لاک، هنزفری، سه‌راهی و... همه اطرافم پخش اند. حدود دو هفته دیگه تا آزمون جامع علوم پایه باقی مونده و انگار وزارت خانه روی مود شوخ طبغی‌اش افتاده! امروز یک ابلاغیه، فردا یک ابلاغیه دیگر، پس فردا هر دو را تکذیب می‌کند! مینوازد و ما هم به ساز ناکوکش میرقصیم، راستش ما نزده در حال رقصیدنیم! پس ملالی نیست. موبایلم در حال پخش آهنگ تولدت مبارکه! دلم تنگ این آهنگ شده بود!  

امشب و چند شب دیگر تراس‌ها، حیاط‌ها و بام‌ها را از دست ندهید، ماه مهمانی گرفته است! :-)


وبلاگ نویسی حدود دو سال پیش با نام "گلاب" در بیان می‌نوشت، او‌ منم!

  • گلآب


بیا به چیزهای خوب فکر کنیم، به گرمی، به لذت، به لبخند، به طلوع خورشید، به خنکی نسیم صبحگاهی، به مرباهای خونگی تو یخچال، به میوه‌های تازه، به پیچک تو پنجره، به گل کاکتوس، به ریحون‌های توی ظرف‌شور، به پای سیب توی فر، به گل‌های پارچه رو میز ناهارخوری، به نیمروهای عسلی قلبی، به عطر قهوه دم‌کرده، به شکوفه‌های بادام روی لباس من، به چهارخانه ‌های روی لباس تو، به مو‌ی موج‌دار سمت راست پیشونی من، به ته ریش روی صورت تو ... حالا می‌تونیم به صدای چکه کردن شیر آب فکر کنیم، به ظرف‌های توی ظرف‌شور، به برگ‌های خشک پیچک، به قبض‌های آب و برق ... بیا بازهم به چیزهای خوب فکر کنیم.

  • گلآب

رو به روی آینه ایستاده بودم و موهایم را با برس شانه می‌زدم. به چشم‌های خودم زل زده بودم و غم دلم را درش می‌دیدم. موهایم را بالای سرم محکم جمع کردم و کش را دورش پیچیدم؛ حس کردم این کش را دور گردنم محکم می‌کنم. دلم دل دل می‌زد. دلم کسی را می‌خواست که موهایم را شانه بزند، ببافد؛ موهایم را ... . تا به حال از آغاز به پایان رسیده‌اید، چه کرده‌ام با خودم که هنوز مطالعه برای علوم پایه را شروع نکرده‌ام به پایانش، به عصر دو شهریور فکر می‌کنم؟ این پرگویی‌ها چیه؟! آلیس دقیقا چیه، ها؟! الان نباید تمام لحظات را غنیمت بشماری؟ این درست‌تر نیست؟ آلیس تمامش کن‌، کسی پیدا نمی‌شود که برایت چای درست کند، با همین ماگ ماگ کافئین‌های لعنتی قهوه‌‌های آماده خوش باش. هر چه بیشتر می‌گذرد انحصارطلب تر می‌شوم. درک نشدن، درک نشدن، درک نش‍ــــــدن... . اوایل با حسرت بقیه دست و پنجه نرم کردم. سلام کردم، جواب نگرفتم. انرژی گذاشتم، لبخند زدم، پس زده شدم، طرد شدم. زنگ زدم، پیام دادم، کال بک نخوردم، پاسخ داده نشدم. من فقط موفق شده‌ بودم، من فقط حرفم را زده بودم. و الان به نبودن هایشان عادت کرده‌ام. اما دلم نمی‌فهمد، دلتنگ می‌شود، خاطرخواه می‌شود. و الان حتی نزدیک ‌ترین افراد اطرافم درکم نمی‌کنند، و اینها تیر خلاص است. اضطراب مرا نمی‌فهمند، حرف زدن، درست حرف زدن را نمی‌دانند، به اصرار دنبال کار خودشانند. تلاش مرا برای بهتر کردن اوضاع نمی‌بینند، تیکه تیکه کردن روحم را برای زنده نگه داشتن این زندگی کوفتی نمی‌بینند. خودخواه‌های لعنتی. حالم را بهتر کن آلیس. از دست هیچ کس کاری بر نمیاد جز تو. 

  • گلآب