گلآب

ای هست تو پنهان شده
در هستی پنهان من

"مولانا"

نگاهی به ستاره شمال دم غروب که از بین پرده پنجره پیدا بود، کرد و آخرین دانه بادام را روی فرنی گذاشت. طرح روی فرنی به او لبخند ملیحی به شیرینی و نرمی خودش می‌زد؛ غنچه‌های گل‌ سرخ و خلال پسته و بادام در ظرف سفالی با لعاب لاجوردی. قوری را برداشت و زیر شیر سماور نگه داشت. عطر چای سیاه شمال و چای سبز و رازیانه و هل در فضای آشپزخانه پیچید. سفره گل‌گلی را در هوا تکان داد و روی میز انداخت. عطر گل میان موهایش پیچید. گلدان را روی میز گذاشت و بعد سراغ باقی وسایل رفت؛ چند دانه خرما با گردو، پنیر لیقوان، گوجه گیلاسی، خیارهای حلقه شده، چند برش هندوانه و آناناس و انبه و چند دانه توت فرنگی و گیلاس‌های تازه‌ و همین حوالی بود که صدای در ... .


ای کاش می‌شد درس را رها کرد و کمی بعد که زندگی‌ات را سر و سامان دادی، بازگردی. دلم برای پرستیدن مادر تنگ شده. 
نظرات بدون تایید نمایش داده می‌شوند.
  • گلآب
  • پیمان محسنی کیاسری
  • سلام
    ببخشید فقط کنجاو شدم که بدونم دلیل خاصی داشتین که تهش نوشتین «نظرات بدون…»؟

    چون اولش با خودم فکر کردم که چه تاثیری رو عمل خواننده می‌تونه داشته باشه مگه!؟

    حدس زدم باید تفاوت با قبل رو بگم.
  • 🍁 غزاله زند
  • چه حسِ ملیحی بهم داد :) 

    خوشحالم :-)
    عجب سفره افطاری... میتونم تصورش کنم...

    از قدرت تخیل‌تونه یا شکمو بودن‌تون؟ [لبخند شیطنت‌آمیز]
    گزینه دوم احتمالا!

    :-)
    :)))
    هرکسی این پست رو بخونه گرسنه اش میشه!

    ی خورده نون و پنیره دیگه! :))

    تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.