بیخیال میز مطالعه شدهام و روی تشک پنبهای روی زمین نشستهام. به بالش مخمل قرمز گرد دست دوز مادربزرگ تکیه دادهام و مطالعه میکنم. کتابها، قلمها، ماگ، تافی، هسته هلو!، لنگه دمپایی! لباس زیر!! لاک، هنزفری، سهراهی و... همه اطرافم پخش اند. حدود دو هفته دیگه تا آزمون جامع علوم پایه باقی مونده و انگار وزارت خانه روی مود شوخ طبغیاش افتاده! امروز یک ابلاغیه، فردا یک ابلاغیه دیگر، پس فردا هر دو را تکذیب میکند! مینوازد و ما هم به ساز ناکوکش میرقصیم، راستش ما نزده در حال رقصیدنیم! پس ملالی نیست. موبایلم در حال پخش آهنگ تولدت مبارکه! دلم تنگ این آهنگ شده بود!
امشب و چند شب دیگر تراسها، حیاطها و بامها را از دست ندهید، ماه مهمانی گرفته است! :-)
وبلاگ نویسی حدود دو سال پیش با نام "گلاب" در بیان مینوشت، او منم!